Sunday, July 06, 2014

فرويد، جنگ و فرهنگ --- زيگموند فرويد در ماه‌های مارس و آوریل سال ١٩١٥ میلادی، درست شش ماه پس از آغاز جنگ جهانی اول، در دو مقاله با عناوین "سرخوردگی از جنگ" و "رابطۀ ما با مرگ"، به تبيين نظر خود دربارۀ پدیده جنگ و مرگ پرداخت. -- فرويد نظريه روان‌شناختی خود پیرامون جنگ را در اين دو مقالۀ نسبتاً طولانی طرح کرده است. بعدها اين مقاله‌ها در مجموعه آثار او زیر عنوان "مباحثی روزآمد دربارۀ جنگ و مرگ" انتشار يافتند. اما اغلب کسانی که در پی آشنايی از نظر فرويد دربارۀ جنگ‌اند، نه به مقاله‌ها و کتاب مورد اشاره، بلکه به نامه‌هايی مراجعه می‌کنند که فرويد چند سال پيش از آغاز جنگ جهانی دوم در پاسخ به آلبرت آينشتين نوشت. --- مسئلۀ ممانعت از جنگ -- آلبرت آينشتين در سال ١٩٣٢ ميلادی به توصيه آنری بونه، رئيس "انستيتوی بين‌المللی همکاری‌های معنوی" در پاريس که به او پيشنهاد تبادل نظر با دانشمندی سرشناس را داده بود، نامه‌ای به فرويد می‌نويسد. آينشتين به‌رغم آن‌که اعتقاد چندانی به روانشناسی نداشت، در نامه‌اش به فرويد از او می‌خواهد تا مسئله ممانعت از جنگ را از منظر روانشناسی بررسی کند. -- آينشتين در جايگاه دانشمند علوم طبيعی در جست‌وجوی راه حل عملی پيشگيری از وقوع جنگ است. او که به استدلال قياسی دقيق عادت کرده، اميدوار است با نظريه‌پردازی و طرح استدلال‌‌های محکم علمی، شوق انسان‌ها به شرکت در جنگ را نه تنها تضعيف که به‌کل بتوان از ميان برداشت. آينشتين نامه خود به فرويد که تاريخ ٣٠ ژوييه سال ١٩٣٢ ميلادی را بر پيشانی دارد، با اين پرسش آغاز می‌کند: "آيا در مقابل فاجعۀ شوم جنگ راه نجاتی برای بشريت وجود دارد؟" -- فروید اما به کارگیری خِرَد و استدلال منطقی را راه مناسبی برای هدایت رشد روان انسان‌ها در جهت مقابله با جنگ نمی‌داند. او بر اين باور است که معقول‌ترین، تیزبین‌ترین و زیرک‌ترین انسان‌ها، تحت شرایطی، بَرده و مقهور احساسات و غرایز خود می‌شوند. او سهولت بسیج مشتاقانه انسان‌ها برای شرکت در جنگ را در وجود غریزۀ تخریب می‌داند و نه تنها امیدی به محو کامل تمایلات پرخاشگرانۀ انسان‌ها ندارد، بلکه وجود آنرا لازمۀ ادامه حیات می‌داند. --- فرويد در نامه‌اش از بررسی نسبت "حقوق" با "زور" آغاز می‌کند. او بر اين باور است که تضاد منافع میان انسان‌ها در اساس با توسل به زور خاتمه پیدا می‌‌کند. این اصل در دنیای حیوانات نیز که انسان نباید خود را از آن جدا بداند، مصداق دارد. -- در آغاز و در زمانی که انسان‌ها به صورت گَله زندگی می‌کردند، زور بازو تعیین می‌کرد چه چیزی به چه کسی تعلق دارد و در پیشبرد کارها از اراده و خواست چه کسی باید پیروی کرد. قدرت بازو به زودی جای خود را به استفاده از ابزار تولید داد. پیروزی از آنِ کسی بود که بهترین اسلحه‌ها را در اختیار داشت و یا به بهترین وجه از آنها می‌توانست استفاده کند. با پیدایش اسلحه، برتری فکری جای زور بازو را گرفت. -- هدف اصلی جنگ این بود که طرف مقابل با خساراتی که به او وارد می‌شود و با از بین بردن نیروی او، مجبور به چشم پوشی از خواست‌ها و دعوی‌های خود شود. این امر زمانی کاملاً به نتیجه می‌رسید که پیروزی نهايی بر رقيب و به عبارتی، نابودی و کشتن دشمن امکان پذیر می‌بود. --- فروید معتقد است که منشاء پیدایش حاکمیتِ قدرت‌های بزرگ، زور صرف یا نیروی متکی به دانش آنهاست و امروز هم به‌رغم تغییر و تکامل شیوه‌های حکومتی، باز تنها راه رسیدن به حق، زور است. البته این بار نیز زور با همان هدف و ابزار عمل می‌کند و خود را در مقابل کسانی که به مقاومت برخاسته‌اند، باز می‌یابد؛ تنها با این تفاوت که این بار زور شکل فردی ندارد، بلکه قدرتی اجتماعی است. -- چنين به‌نظر می‌رسد که بررسی موجز فروید از نسبت زور و حقوق و استدلال‌های او در این زمینه، هنوز هم به قوت خود باقیست. به‌ویژه وقتی می‌بينيم که در هفتاد سال گذشته، به‌رغم دو جنگ جهانی، هنوز جنگ‌های کوچک و بزرگ در گوشه و کنار جهان در جریان است و ما شاهد ناتوانی سازمان ملل و حتی واماندگی اکثریت اعضای آن در مقابله با اعمال قدرت و ترکتازی اعضای زورمند و رفتارهای مستبدانه کشورهای کوچک و بزرگيم و هر بار "زور" بر "حقوق بین‌الملل" فائق آمده است. --- صلح پايدار" -- با نگاهی گذرا به تاریخ بشر، می‌بینیم که همواره اختلافاتی میان یک یا چند موجودیت اجتماعی، اختلافاتی میان واحدهای کوچک و بزرگ شهری، منطقه‌ای، میان قبایل، اقوام، ملت‌ها، امپراتوری‌ها وجود داشته است که اغلب با زورآزمایی و جنگ خاتمه یافته است. چنین جنگ‌هایی یا با غارت و یا با انقیاد کامل و استیصال یکی از طرفین پایان گرفته است. -- البته فرويد درباره فتوحات جنگی داوری یکسانی ندارد؛ برخی مانند مغول‌ها فقط بدبختی و سیه روزی به بارآوردند و در مقابل برخی با ایجاد واحدهای اجتماعی بزرگ‌تر، به انتقال و تبدیل زور به حقوق یاری رساندند و امکان توسل دوباره به زور را از میان برداشتند و با برپایی نظام حقوقی جدیدی، سبب کاهش يا حتی رفع اختلافات شدند. -- او بر اين باور است که جنگ وسیله‌ای نامناسب برای برقراری "صلح پايدار" نيست؛ چرا که قادر است واحدهای بزرگی را پدید آورد که در محدودۀ آنها قدرت مرکزی مقتدری، وقوع جنگ‌های تازه را غیر ممکن سازد. با اين همه نتیجه فتوحات دوام نمی‌یابد و واحدهای جدید اغلب در اثر وحدت اجباری بخش‌های مختلف، به زودی از هم می‌گسلند. -- فروید طرحی را که از جامعۀ جهانی ایدآل خود می‌ريزد، پنداری بیش نمی‌داند و معتقد است که چنین آرامشی تنها در عالم نظر متصور است و در عمل وضعِ پیچیده‌ای پیدا می‌کند؛ زيرا اجتماع در آغاز دربرگیرنده افرادی و گروه‌هايی با قدرت و امکانات نابرابر است که پس از جنگ و انقیاد و انقلاب، به فاتح و مغلوب و ارباب و بنده و رهبر و پيرو تبدیل می‌شوند. --- غريزه معطوف به جنگ -- فرويد معتقد به وجود غرايز گوناگون در انسان‌هاست و آنها را کلاً به دو گونه تقسيم می‌کند: یکی غریزۀ عشق که خواهان صیانت و وحدت است و فرويد آن را "غریزه شهوانی" می‌خواند. اين غريزه را، با آگاهی گسترده از مفهوم عام پسند جنسیت، می‌توان غريزه عشق يا "غریزه جنسی" ناميد. از سوی ديگر، در درون هر انسانی "غریزه پرخاشگری" یا "غریزه تخریب" نيز فعال است که خواهان انهدام و کشتار است و به‌درستی نام "غريزه مرگ" به آن داده‌اند. -- بنابراين رفتار انسان‌ها دارای پیچیدگی مختص به خود است؛ زيرا به ندرت رفتاری را می‌توان یافت که تنها از یک غریزه متأثر شده باشد. به باور فرويد هر کنش و رفتار به گونه‌ای خودانگیخته، آمیزه‌ای از غریزه عشق و تخریب است. انگیزه‌های بسیاری باید همزمان با هم تلاقی کنند و بر هم تأثیر گذارند تا کنش و رفتار انسان امکان پذیر گردد. -- از اين‌رو، زمانی که انسان‌ها به جنگ فراخوانده می‌شوند، انگیزه‌های درونی مختلفی پاسخگوی توافق آنها با جنگ است، انگیزه‌های نیک و بد، انگیزه‌هایی که با صدای بلند بازگو می‌شوند و انگیزه‌هایی که با سکوت برگزار می‌شوند. ولی بی‌تردید میل به تعرض و تخریب جزو آنهاست. -- وحشیگری‌های بی‌شمار در تاریخ، مؤید وجود چنین تمایلاتی است و توانایی آنها را اثبات می‌کند. گاهی که سفاکی‌های تاریخ را می‌نگریم، این تصور در ما قوّت می‌گیرد که انگیزه‌های اصیل فقط بهانۀ ارضای امیال تخریبی بوده‌اند. برای مثال به هنگام وقوع وحشیگری‌های دادگاه‌های تفتیش عقاید مذهبی، انگیزه‌های معنوی در ضمیر خودآگاه جای گرفتند و انگیزه‌های تخریبی به گونه‌ای ناخودآگاه آنها را تقویت کردند. - More, http://www.bbc.co.uk/persian/world/2014/07/140701_l44_ww1_freud.shtml

0 Comments:

Post a Comment

<< Home