Monday, April 23, 2018

چهلمین سالگرد کودتای ثور؛ اوج‌گیری اسلام سیاسی در افغانستان

دهه چهل خورشیدی که از آن به نام "دهه دموکراسی" نیز یاد می‌کنند، دوران اوج فعالیت‌های سیاسی و فکری گروه‌های راستگرا و چپگرا در افغانستان بود که کانون مبارزات آن‌ها را مکاتب و دانشگاه‌ها تشکیل می‌داد. در ابتدا مارکسیست‌ها تقریباً یکسره فضا را در اختیار داشتند، اما در نیمه دوم دهه چهل، اسلام‌گرایان موفق شدند نخبگان را در دانشگاه کابل و بیرون از آن در برابر اندیشه‌های مارکسیستی بسیج کنند و تا حد زیادی فضا را به نفع خود تغییر دهند.
با این‌همه، هم چپگرایان و هم اسلامگرایان به مناظرات فکری و فعالیت‌های سیاسی اکتفا نکردند، بلکه بخشی از تلاش‌هایشان را معطوف به جلب و جذب افسران در ارتش کردند. بعدها معلوم شد که مارکسیست‌ها در این زمینه موفق‌تر بوده‌اند به ویژه با توجه به این‌که از حمایت شوروی نیز برخوردار بودند.

ریاست جمهوری محمد داوود و سرکوب نهضت اسلامی

کودتای محمد داوود بر‌ضد رژیم شاهی در سال ۱۳۵۲ خورشیدی که منجر به سرنگونی آن شد به همدستی افسران متعلق به حزب دموکراتیک خلق صورت گرفت و بدین‌گونه نفوذ این حزب در دستگاه قدرت محرز شد. حزب خلق توانست با بهره‌گیری از قدرت سیاسی در صدد حذف رقبای دیرینه اسلام‌گرایش بر‌آید و در نتیجه بعضی از رهبران نهضت اسلامی را به زندان انداخت و برخی دیگر از آن‌ها را مجبور به فرار به پیشاور پاکستان کرد. پناه آوردن اسلام‌گرایان به دامن پاکستان تبعاتی داشت از جمله این‌که اندیشه انترناسیونال اسلامی را بیشتر از پیش در میان آن‌ها تقویت کرد و زمینه را برای مداخله بیرونی‌ها در افغانستان مساعد ساخت.

دو سال بعد، افرادی از نهضت اسلامی در چند ولایت افغانستان قیامی را راه‌اندازی کردند که مواجه به شکستی سنگین شد و نهضت اسلامی را دچار اختلاف‌های درونی کرد. مبتکر این قیام نا‌کام، گلبدین حکمتیار بود.

سلام‌گرایان در اواخر دوران ریاست جمهوری محمد داوود در حالت ضعف و رخوت به سر می‌بردند. آن‌ها به مصیبت‌های عدیده‌ای گرفتار شده بودند؛ شکست سختی را در برابر رژیم محمد داوود متحمل شده بودند؛ دچار اختلافات شدید داخلی بودند؛ پاره‌ای از زبده‌ترین رهبران‌شان را در مبارزه برضد رژیم از دست داده بودند؛ ژنرال ضیاء‌الحق در اسلام‌آباد به قدرت رسیده بود و می‌خواست روابط خود را با دولت کابل بهبود ببخشد و در این زمینه به توافق‌هایی نیز دست یافته بود و از این‌رو تمایل چندانی برای تقویت اسلام‌گرایانی که در زمان ذو‌الفقار علی بوتو به پاکستان پناه آورده بودند نداشت. اما با به قدرت رسیدن کمونیست‌ها همه این معادلات به‌هم خورد.

کودتای هفت ثور و مردمی شدن اسلام سیاسی

با پیروزی کودتای هفت ثور، حزب دموکراتیک خلق دست به کارهای ناسنجیده و منزجر‌کننده‌ای زد که باعث شد مردم در برابرش بایستند و از آن‌ فاصله بگیرند. مارکسسیت‌- لینینست‌ها با به کارگیری خشونت نا‌محدود، آن‌هایی را که گمان می‌بردند با ایدئولوژی آن‌ها موافق نیستند بی‌درنگ به جوخه اعدام می‌سپردند یا زندانی می‌کردند. مبارزه کمونیست‌ها بر‌ضد "ارزش‌ها و مقدسات"، آتش اعتراض‌ها و قیام‌ها بر‌ضد رژیم را شعله‌ور کرد و جنبش اسلامی نیز با استفاده از فرصت، رهبری این قیام‌های خود‌جوش را بر‌عهده گرفت. اسلام‌گرایان که تا چند سال پیش در قیام‌هایی که در برابر حکومت داوود انجام داده بودند از سوی مردم و حتی بدون دخالت دولت مرکزی سرکوب شده بودند، اینک با استقبال شدید مردم مواجه می‌شدند. کودتای کمونیستی نهضت اسلامی را از انحصار نخبگان و حلقات با‌سواد بیرون آورد و مردمی ساخت.

با وقوع کودتای هفت ثور و سپس تهاجم ارتش سرخ به افغانستان، ساکنان افغانستان که بیشتر آن‌ها مذهبی بودند احساس کردند که هویت و فرهنگ‌شان در معرض تهدید جدی قرار گرفته و بدین جهت به ادبیات رادیکال برای دفاع از عقاید و ارزش‌های خود متوسل شدند و نیز ناچار گردیدند در راه دفاع از هویت خود به جنگ و خشونت پناه ببرند.

در راستای تقویت انگیزه‌ها و عقاید دینی در برابر "موج الحاد و بی‌دینی"، "علمای دین" از وجاهت خاصی در جامعه برخوردار شدند و علوم دینی در صدر اولویت‌ها قرار گرفت و چون در افغانستان شرایط برای فراگیری علوم دینی فراهم نبود، هزاران تن از طلاب علوم دینی در مدرسه‌های پاکستان و ایران سرگرم آموزش اسلامی شدند که بعدها بخشی از آن‌ها به لشکر جنگی طالبان پیوستند.

نخبگان جریان اسلام سیاسی در عین حالی که در بسیج عمومی مردم در برابر اشغال و تجاوز‌گری موفقیت به دست آوردند، در تئوری‌سازی به صورت عجیبی ناتوان بودند. آن‌ها ناگزیر بودند از آثار متفکران اسلامیست کشورهای دیگر استفاده کنند تا برداشتی متفاوت و مطابق روز از اسلام عرضه کنند؛ اما تا آخر از نظر فکری وابسته و نیازمند ماندند و هیچ خلاقیتی از خود نشان ندادند. اسلام‌گرایان عمده در افغانستان در این دوران (جمعیت اسلامی و حزب اسلامی)، خود را پایبند مبانی ایدئولوژیک مودودی و سید قطب می‌دیدند و از ترمینولوژی این دو اندیشمند بهره بسیار می‌بردند و اسلام را دینی جامع و دارای سیستم کامل در عرصه‌های سیاست و اقتصاد می‌شمردند و جوامع کاپیتالیستی و سوسیالیستی امروزی را جوامعی جاهلی تلقی می‌کردند.

اسلام سیاسی در افغانستان در واکنش به "موج الحاد و دین‌ستیزی مارکسیست- لینینیست‌ها" به میدان آمد و برخی از قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی نیز از آن حمایت کردند. رشد و گسترش جریان اسلام سیاسی، فرهنگ سنتی این کشور را تحت تأثیر قرار داد و آسیب‌پذیر کرد، اما بدیلی که اسلام سیاسی ارائه کرد چندان دلپذیر نبود. اسلام سیاسی در افغانستان با استفاده از مفاهیم جدید تلاش ورزید برداشتی متفاوت از اسلام عرضه کند، ولی خودش نتوانست نظریه‌ای بپردازد بلکه همیشه از آثار اندیشمندان کشورهای دیگر تغذیه کرد و از نظر فکری وابسته باقی ماند. 

ین فقر نظری باعث شد که وقتی مجاهدین و یا طالبان حکومت را به دست بگیرند سرخورده شوند و از عهده مدیریت مشکلات کشوری برنیایند چرا که استراتژی و برنامه مدونی برای دوران پس از بر‌اندازی نداشتند. ناکامی اسلامیست‌ها در افغانستان این تصور را در ذهنیت مردم القا کرده که اسلام سیاسی بیشتر به درد بر‌اندازی می‌خورَد تا باز‌سازی. - Read More

0 Comments:

Post a Comment

<< Home