Thursday, June 08, 2017

فروپاشی جمعیت اسلامی عملاً آغاز یافته است؟ - استاد ظریف امین یار

حزب جمعیت اسلامی افغانستان یکی از احزاب معتبر در افغانستان است. این حزب  در جمله احزاب بنیادگرا در افغانستان دانسته می شود که با افکار اخوان المسلمین مصر توسط تعدادی از فارغین پوهنتون الازهر مصر چون غلام محمد نیازی، سید محمد موسی توانا، وفی الله سمیعی، محمد فاضل، عبدالعزیز فروغ، سید احمد ترجمان، برهان الدین ربانی و دیگران وارد افغانستان شد. جمعیت  در سال ۱۳۳۶ در پوهنځئ شرعیات پوهنتون کابل توسط افراد مذکور تحت نام «نهضت جوانان مسلمان» تأسیس شد که با استعفای غلام محمد نیازی در سال ۱۳۵۱ رهبری به چنگ برهان الدین ربانی رسید.

جمعیت یکی از احزاب فعال در کشور بوده و در تاریخ معاصر افغانستان نقش برازنده داشته است. نقش سیاسی جمعیت را به  طور اخص به سه مرحله می توان طبقه بندی نمود:

مرحله اول: قبل از جهاد بعنوان یک حزب بنیادگرا که از تفکر اخوان المسلمین متاثر بود

مرحله دوم: بعد از تجاوز اتحاد شوروی بر افغانستان و در دوران جهاد که بعنوان یکی از احزاب بزرگ جهادی در کشور مطرح بود و سهم فعال در جهاد علیه اتحاد شوروی داشت. در این مرحله جمعیت به قدرت رسید اما نتوانست از عهده امور حکومتداری فایق برآید و در نهایت کشور را به بحران و فاجعه عمیق سوق داد.  

مرحله سوم: مرحله مقاومت و بعد از سقوط رژیم طالبان که بعنوان فعال ترین حزب افغانستان مطرح شد و با کمک آمریکا قدرت را بدست آورد.

در مرحله اول جمعیت اسلامی پيرو افکار ارتجاعی اخوان ‌المسلمین بود. در مرحله جهاد پیرو آمریکا و پاکستان شد و در مرحله سوم کاملاً بسوی آمریکا سقوط کرد. در کل این حزب در مبارزه ۶۰ سال خود فعال اما غیر متعهد به آیدیالوژی خود حرکت کرده است. جمعیت بعد از  وفات استاد ربانی نتوانست رهبری را پیدا بکند تا از یک طرف سیاستمدار مدبر و بادرایت باشد و از جانب دیگر قابل قبول اعضای حزب جمعیت باشد و نیز بتواند جمعیتی که بعد از سقوط طالبان تشکیلات منظم خود را از دست داده بود آن را مجدداً انسجام دهد.

هرچند بعد از فاجعه حکومت مجاهدین در افغانستان جمعیت اسلامی و سایر احزاب جهادی دیگر مورد اعتماد مردم باقی نمانده عملاً بسوی فروپاشی در حرکت شدند به آنهم کانفرانس بن برای جمعیتی ها برد بینظیر و آب بقا تلقی می شود. وقتی حکومت وحدت ملی روی کار آمد و در راس حکومت یک تکنوکرات آمد و دیگر استراتیژی آمریکا در قبال افغانستان نیز تغییر کرد(قبلاً حکومت اقلیت بالای اکثریت را ترجیح می دادند اما بعد از شکست ۱۶ ساله و ناکامی اقلیت ها در امر حکومتداری در افغانستان، امریکا بنظر میرسد سعی دارد تا حکومت را به مدیریت اکثریت واگذار کند تا اشتراک سیاسی و اجماع سیاسی سراسر بوجود بیایید)، جمعیت برای بار اول بعد از سقوط رژیم طالبان محکوم  به شکست در عرصه سیاسی شد. ناگفته نماند که درآیت و مهارت داکتر غنی در فروپاشی و تقسیم جمعیت نیز مطرح است. داکتر غنی که متفکر دوم جهان است عملاً خود را سیاست مدار مدبر و پخته ثابت کرد. او تمام حریفان سیاسی خود را یکی بعد از دیگر از صحنه سیاسی به حاشیه راند. غنی را باید پذیرفت که واقعاً متفکر است !  

همانطوریکه می دانید جمعیت در سالهای اخیر دچار درگیری و رقابت های درون حزبی شدید شد. همین رقابت های درونی حزب باعث شد که عبدالله عبدالله شورای نظاری و از جمعیتی های سرسپرده با تقلید از رییس جمهوری پیشین آمریکا آقای اوباما نام «تغییر و امید» را بر تشکل نوبنیادش نهاد اما نتوانست موفق شود. امرالله صالح ، جریانی را به نام «روند سبز» راه انداخته که با مصرف دالر یک تعداد جوانان و کودکان ناآگاه و مظلوم اینجا آنجا کمپاین های لوکس راه می‌اندازد اما عملاً جریان ناکام بنظر میرسد. یونس قانونی چیزی به نام «افغانستان نوین» ساخت، حزبی که در آن جز همان افکار بنیادگرایی جمعیت هیچ چیز «نوین» دیده نمی شود. او نیز در این جریان ناکام شد. احمد ضیامسعود با چند دیگر «جبهه ملی» را ساخت و با باد کردن دالر فعالیتش به چند گردهمایی جهت نمایش نیرو در اینجا و آنجا خلاصه شد.احمد ولی مسعود سرگرم سود جویی از «بنیاد احمد شاه مسعود» شد که بجز از تجلیل از روز مسعود دیگر کاری نتوانست کرد. اسماعیل خان در هرات «شورای مجاهدین» را ساخت و همراه با قسیم فهیم برای نصب افراد شان در پست های مهم و سودآور ولایت، ریاست، گمرک، قوماندانی امنیه و غیره در سراسر افغانستان شدند. استاد عطا مشغول ساختن امپراتوری در بلخ شد. تعدادی از جمعیتی ها نیز با استفاده از قدرت پول توانستند کرسی های پارلمان را بگیرند. در کل جمعیت اصلاً سالهاست به چند دسته تقسیم شده است و به ظاهر انسجام آن تحت یک حزب نیز دشوار بنظر میرسد. 

اگر شما تشکیل شورای رهبری جمعیت را مطالعه کنید می یابید که جمعیت برعکس ادعاهایکه می کردند یک حزب قومی است بنظر میرسد. مثلاً در کل شورای رهبری ۲ هزاره وجود دارد و ۱۷ پشتون درحالیکه پشتونها جمعیت نیز اشخاص خریداری شده و از تفکر آزاد برخوردادر نیستند. به همین شکل ازبک، ترکمن و سایر اقوام افغانستان در جمعیت جای لازم را ندارند. بیرون شدن لیست شورای رهبری بزرگ جمعیت قومی بودن این حزب را عملاً ثابت کرد. این موضوع مشروعیت سیاسی و شهرت این حزب را صدمه میزند. 

امروزه سیاست تغییر کرده است. اتکا بالای اشخاص و افراد دخیل در جنگ که عموماً پیشینه جنگسالاری را داشته اند و از سیاست مدرن آگاه نباشند ، اشتباه محض است. هرحزبی که در حال حاضر می خواهد موفق و پیروز باشد باید زمینه را برای ورود چهره ها و جوانان نخبه، فرهیخته، متخصص و نسبتاً لیبرال، فراهم کند. اتکا کامل بالای ارتوداکسهای جنگسالار نه به آمریکا خوشایند است و نه هم به مردم افغانستان بناً فاجعه آور خواهد بود.

بنظر میرسد آمریکا بالاخره بعد از ۱۶ سال جنگ در افغانستان به این نتیجه رسیده اند که حکومت اقلیت بالای اکثریت هرگز افغانستان را از بحران بیرون نخواهد کرد. از طرف دیگر ذهنیت های اسلام بینادگرا دیگر برای آمریکا و جهان جالب نیست و عملاً آمریکا را مواجه به جنگ نا تمام کرده است. بدین لحاظ امریکا دیگر بالای جمعیت اتکای مطلق نخواهد کرد بلکه آمریکا در تلاش خواهد بود که جمعیت را از بابت گرایشهای آن به روسیه از صحنه سیاست بصورت تدریجی براند. چند وقت پیش صدای آمریکا با یکی از جنرالان آمریکایی در مورد افغانستان مصاحبه کرد و از آن در باره بزرگترین اشتباه آمریکا در افغانستان پرسید که آن جنرال چنین جواب داد: بزرگترین اشتباه سیاسی آمریکا در افغانستان اتکای مطلق بالای اتحاد شمال بود. این اظهارات نشان می دهند که آمریکا به اشتباهات خود پی برده است و می خواهد در سیاستهای اداره نو خود آن را جبران کند. از سوی دیگر برای جهانیان نیز مادل و فورمول اقلیت بالای اکثریت قابل پذیرش نخواهد بود چرا که در هر کشوریکه عملی شد نه تنها ناکام بلکه فاجعه را بوجود آورد. در وضعیتی که جهان همواره دارد از جریانهای افراطی و بینادگرا متضرر می شود، در این حال حمایت از جمعیت برای جهانیان قابل پذیرش بنظر نمی رسد.

احزاب همانند جمعیت اسلامی و دیگران وقتی برد دارند  که در کل سیاست آیدیالوژيک برد داشته باشد. امروزه در تمام جهان سیاست وضعی موفق است و دیگر بنظر میرسد سیاست آیدیالوژیک مرده است. جمعیت با آیدیالوژي که عملاً برای افغانستان فاجعه بار بود دیگر در میدان سیاسی افغانستان برد نخواهد داشت. امکان دارد در مبارزه قومی یکتعداد محدود با این حزب هم نظر باشند. جمعیت در افغانستان وقتی می تواند کامیاب شود که اولاً ملی شود و بعداً سیاست خود را کاملاً وضعی بسازد. پس جمعیت نیازمند است تا از آیدیالوژی بسته و محصور برای چند تن بسوی آیدیالوژباز مبتنی بر خواستهای تمام جمعیتی ها و ملت  بررود.

جمعیت اسلامی سالهاست از نام جهادی را که مردم برای خداوند کردند امتیاز آن را از مردم افغانستان می طلبند. حتی بزرگترین رهبران جمعیت نیز می گویند اگر ما جهاد نمی کردیم نام فرزندان تان حالا پسوند اوف می داشت. این نه تنها یک تفکر احمقانه است بلکه فهم سیاسی فاقد عقلانیت سران جمعیت را نیز نشان می دهد. مردم سالهاست زیر استبداد سلطه جهادی مجبور به امتیاز دهی شدند اما بنظر میرسد دیگر وقت امتیاز طلبی جهاد بدو دلیل گذشته است: اولاً آمدن حکمتیار است. حالا اگر جمعیت بگوید ما جهاد کردیم و برای ما امتیاز داد شود حکمتیار که بزرگترین حزب جهادی را رهبری می کند به ایشان موافق نخواهد بود سپس ادعا ها خنثی خواهد شد. دوم اینکه دیگر مردم نیز کافی بیدار شده اند و حاضر به باج دهی نیستند. امتیاز طلبی تحت نام فرمانده مسعود یا هم جهاد دیگر امکان پذیر نیست.

چه بپذیرم یا نه جمعیت حمایت گر فاشیزم و تفرقه در کشور بوده است. نه تنها جمعیت بلکه اکثریت احزاب در افغانستان متاسفانه از دایره فاشیزم  تا هنوز هم بیرون نشده اند. مشکل جمعیت این خواهد بود که اکثریت کشور پشتون است و جمعیت عملاً خلاف پشتونها مبارزه می کند در این حال بعید می دانم روزی برسد که جمعیت قدرت را توسط یک پروسه دموکراتیک بدست بیاورد.

یکی از علتهای دیگر شکست وناکامی جمعیت مبارزه برای اهداف غیر قابل پذیرش در کشور است. مثلاً جمعیت می خواهد افغانستان دارای نظام فیدرالی باشد در حالیکه اکثریت مردم با این اجندای جمعیت نه تنها که مشکل دارند بلکه آن را تلاش برای تجزیه کشورشان تلقی می کنند. 

اگر سوال شود که جمعیت بجز از امتیاز طلبی جهاد آیا کدام افتخار دیگر را نیز برای کشور و مردم خود دارد؟ بدون شک که پاسخ آن منفی خواهد بود. سران جمعیت چه در حکومت و چه در پارلمان و یا هم در میدان مبارزات سیاسی هیچ دست آورد ملموس را ندارند که ملت را قناعت داده بتوانند. من سالهاست شعار های جمعیتی ها را ملاحظه می کنم که بجز از جهاد کدام برنامه رفاهی و یا هم برنامه بیرون رفت از بحران کشور را از آنها نشنیده ام. برای مردم دیگر شعارهای جهاد که نتیجه آن جنگ، دهشت، وحشت و ناکامی و یاس بود هیچ ارزشی را ندارد. مردم می خواهند کشور از بحران بیرون شوند نه که امتیاز جهاد مردم را به رهبران جمعیت بپردازند، آنها می خواهند فقر و بیکاری و هزارها مشکل دیگر حاد کشور حل گردد. بناً دیگر شعار های میان تهی و پوپولستی بنام اسلام، جهاد وغیره در معادلات و مبارزات سیاسی معاصر در کشور جای ندارد. 

براساس گزارشهای ارگانهای بین الملل و آمریکا یکتعداد از جمعیت ها حلقه مافیایی را در کشور تشکیل داده اند. آنها از قاچاق گرفته تا به ترور، مواد مخدر، فرار مالیاتی، تطهیر پول و دست داشتن به خارجی ها متهم هستند. حکومت افغانستان و آمریکا از این موضوع آگاه است و هروقتی باشد جمعیت از این ناحیه متضرر خواهد شد.

صلاح الدین رهبری آنقدر شخص ضعیف است که من متیقن هستم از عهده یک ریاست معمولی یک وزارت هم نمیتواند فایق بیرون برآید. در اینصورت ناممکن بنظر میرسد که او توانایی انسجام یک حزب تقسیم و تجزیه شده را داشته باشد. او چوکی را میراثی بدست آورده بنابر این شخصیت سیاسی و درآیت و بصیرت رهبری یک حزب بزرگ همانند جمعیت را ندارد. هرچند جمعیت یک و نیم دهه اخیر کاملاً غیر منسجم عمل کرده است اما در شرایط کنونی دیگر حرکت زیک زاگ و غیر منسجم خسارات زیاتی را ببار خواهد آورد و حتی به فروپاشی بیشتر حزب می تواند بیانجامد.

نه تنها جمعیت بلکه اکثریت احزاب سیاسی در کشور نه اهداف مشخصی دارند که پایبند آن باشند و نه هم راهبرد مدون برای رسیدن به ان اهداف تعیین شده در چارچوب پذیرفته شده حزب دارند. جریانهای در سیاست امروزه پیروز خواهند شد که استراتیژی مدون مبتنی بر اهداف هوشمند داشته باشند. - Read More,Taand

فروپاشی جمعیت اسلامی عملاً آغاز یافته است؟ - تاند

0 Comments:

Post a Comment

<< Home